قصه ی غم انگیز نه! غصّه ی دلگیریست؛
به خورشید غزل خوان نگاه می کنم و
می خوانم
ناز آفتابگردان را...
نمی پوشانم
دستان سرد تماشا و
با تمام توان دستان گرم نفس ها را می فشارم
می نشینم
به التماس دریای غروبی رنگ و
می بوسم
مروارید طلوعی رنگ را...
می بویم
باغچه ی نمناک و
در آغوش می گیرم
غنچه گل سرخ را...
می بینم
اشک باران را و
قد می کشم زیر سایه برگ نجیب
مرا ببخش
تقصیر من نیست
می خواهم ببینم،
امّا
امان از دست این
دنیای بی ذوق!
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط Man در تاریخ 1393/02/07 و 19:19 دقیقه ارسال شده است | |||
فقط .... دوری نیست که .. دل آدم رو می سوزونه ...!! بودن ... و مال تو نبودن ... دردش بیشتره ... |
درباره ما
من نازنین هستم .رشته تخصصیم والیباله و خیلی دوسش دارم. اسطوره والیبالمم امیر غفوره. و با خوندن هر پست جدید برام یه نظر بزارید تا با کمک شما این وبلاگ هر روز بهتر از دیروز بشه.... مر30
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
نظرسنجی
کدوم بهتره؟
آمار سایت